مردمشناسی
مردمشناسی{به انگلیسی|anthropology} یا Ethnologie کاربرد سنت فرانسوی آن است که در مکاتب آمریکایی و انگلیسی به «انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی Anthropologie Sociale et Culturelle» تعبیر میشود. در زبان انگلیسی «انسانشناسی Antropologie» مطالعهٔ انسان، در زبان فرانسه «مردمشناسی Ethnologie» مطالعه اقوام و در زبان آلمانی «ولکرکاند Volkerkunde» مطالعه اقوام ابتدایی است. مردمشناسی از جمله علوم اجتماعی عام است که به علم مطالعه زندگی انسان در مراحل ابتدائی تعریف شدهاست و جنبههای گوناگون انسانشناسی و فرهنگشناسی را مورد توجه قرار میدهد. آنچه مردمشناسی کنونی را از دیدگاههای کهن جدا میسازد و میان این دو مرز میکشد، همانا روش تحقیق علمی است. مردمشناسی علم است و از این رو قادر به تبیین، پیش بینی و کنترل روابط پایدار بین نمودهای حوزه فرهنگ انسانی یا جامعه بشری است.
== تعریف ==
مردمشناسی، معنی اصطلاح اتنولوژی است و از سال ۱۷۸۷ «شوان Chavanne» سویسی آن را به کار بردهاست. این رشته، اکنون برای مطالعه جوامع ابتدایی و انسان فسیل در کنار انسانشناسی جسمانی به کار میرود. مردمشناسی زندگی اجتماعی و حیات فکری و فرهنگ انسان را با توجه به سیر تاریخی و مناسبات طبیعی و اجتماعی بررسی میکند و ویژگیهای جسمانی و زندگی فکری و فرهنگی انسانهای نخستین و جوامع ابتدایی را میکاود. میتوان گفت این علم آیینه تمام نمای جامعه معاصر است یعنی میتواند علل به وجود آمدن سازمانها و بنیانهای کهن فرهنگی جامعه بشری را که برخی در جوامع معاصر رایج و برخی دیگر متروک شدهاند کشف نماید.
== انسانشناسی یا مردمشناسی ==
تحقیقات و نظرات متخصصان این رشتهها نشان دادهاست که هرجا مطالعه درباره انسان به صورتی عمومی و کلی و همه جانبهاست اصطلاح آنتروپولوژی، و هر جا به صورتی منطقهای، محدود و مربوط به یک زمینهاست، اصطلاح اتنولوژی به کار میرود. در سال ۱۳۴۹ «شورای وضع و قبول لغات و اصطلاحات اجتماعی» با در نظر گرفتن همه جوانب و مراتب، اصطلاح انسانشناسی را در مقابل کلمه آنتروپولوژی، به مفهوم وسیع کلمه (مطالعه عمومی انسان، شامل جسمانی، باستانی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی) و اصطلاح مردمشناسی را در مقابل کلمه اتنولوژی، به معنی مطالعه هر یک از نهادهای انسانی (اقتصادی، اجتماعی، دینی، سنتی و فرهنگی) در محدوده معین برگزید.
== آغاز علم مردمشناسی ==
آغاز علم مردمشناسی را باید در نیمهٔ قرن نوزدهم قرار داد. در این زمان است که برای نخستین بار با ظهور گروهی از نهادها روبه رو میشویم که تلاش میکنند از مجموعهٔ دادههای گردآوری شده به وسیلهٔ جهانگردان، میسیونرها و فاتحان از یک سو و مجموعهٔ تفکرات فلسفی و اجتماعی گروهی از اندیشمندان اروپایی دربارهٔ آن دادهها و دربارهٔ ذات و سرنوشت انسان از سوی دیگر، دست به تألیف زده و علمی تازه را با مکانیسمها و روششناسی خاص آن به وجود بیاورند. مردمشناسی عمدتاً در کشورهای انگلیس، فرانسه و ایالات متحد آمریکا پدید آمد و رشد کرد. در انگلیس مردمشناسی فرهنگی که از داشتن هدفهای استعماری نیز برکنار نبود به مطالعه اقوام آفریقایی و آسیایی دست یازید و در فرانسه عموماً مردمشناسی جنبه فلسفی به خود گرفت و به کار میدانی چندانی دست نزد. برجستهترین مردمشناس فرانسوی، لوی استراوس است که بر روش تحقیق علمی تأکید کرد و به زبانشناسی و تفسیر اسطورهها پرداخت. در ایالات متحده آمریکا، فرانز بوآس، مالینفسکی، کروبر، مارگارت مید، روث بندیکت، لسلی وایت و دیگران به مطالعات مردمشناسی دامنه داری دست زدند و سپس امکان تزاید این میراث اصیل معرفتی را به دیگران وا نهادند. بدین ترتیب شاهد آن هستیم که از نیمهٔ دوم قرن نوزدهم مردمشناسی یا انسانشناسی، چه به مفهوم شناخت موجودیت بیولوژیک انسان و چه به عنوان شناخت موجودیت فرهنگی انسان، وارد محافل علمی میشود.
== هدف ==
هدف مردمشناسی مشاهده جوامع برای شناخت «واقعههای اجتماعی» ست، که به ثبت و ضبط این واقعهها پرداخته و آمارهای مربوط را تدوین و برقرار میسازد و به انتشار اسناد و مدارک معتبر میپردازد.
== شاخهها ==
مردمشناسی به شاخههایی چون مردمشناسی زیستی (بیولوجیک)، مردمشناسی فرهنگی(کالچرال) تقسیم میپذیرد و هریک از این تقسیمات نیز بخشهای متنوع دیگری را در بر میگیرد.
=== مردمشناسی زیستی (کالبدی) ===
در این رشته، که مردمشناسی جسمانی هم نامیده میشود، خصوصیات جسمانی انسان و رابطه آن با رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او همیشه مورد توجه خاص بودهاست. مردمشناسی جسمانی، مسائلی مثل نژاد و اختلافات نژادی در رابطه با خصوصیات جسمانی، مقایسه واندازهگیری اعضاء بدن را با استفاده از بیومتری (زیست سنجی)، آنتروپومتری (انسان سنجی)، مورفولوژی انسانی، آندوکرینولوژی (شناخت فعالیت غدد داخلی)، فیزیولوژی مقایسهای و ژنتیک مورد مطالعه قرار میدهد و در مطالعات خود هم به شناخت و مقایسه استخوان بندی انسان پرداخته و هم به بررسی ویژگیهایی نظیر رنگ پوست، شکل مو، چشم و غیره نظر دارد. مردمشناسی زیستی، از طریق مطالعه تشریحی اقوام زنده و مقایسه آن با آثار باقیمانده مربوط به انسانهای پیشین به چگونگی تغییرات زیستی که در سیر حیات انسانی رخ دادهاست وقوف مییابد.(از تئوری داروین تا امروز)
=== مردمشناسی فرهنگی ===
کار مردمشناسی فرهنگی عمدتاً بررسی ظهور، تحول و تأثیر فرهنگ در زندگی آدمیاست. مردمشناسی فرهنگی که گاهی مردمشناسی اجتماعی نیز خوانده شده در پی آن است تا تنوعات وسیع آداب و رسوم و صور گوناگون حیات اجتماعی را مخصوصاً در بین مردمی که دارای تکنولوژی ابتدایی هستند، با روشی علمی به تحلیل کشد. همچنین، مطالعه عمیق مقولات اجتماعی چون تکنولوژی یا فرهنگ مادی و پویش اقتصادی، مؤسسات اجتماعی، زندگی زناشویی، نهاد دین، دولت، هنر، جادو، تواناییها، تنوع رفتار و شکل پذیری طبع انسانی را بر عهده میگیرد و در مطالعات خود از دادهها و اطلاعات مردم نگاری کمک میگیرد. مردم نگاری تنها جنبه توصیفی دارد و مجموعهای از دادهها و اطلاعات را بدون تحلیل و به صورت عکسبرداری وقایع و پدیدهها فراهم میکند که مورد استفاده مردمشناسی قرار میگیرد. مردمشناسی فرهنگی با زبانشناسی علمی نیز سروکار دارد و از نتیجه تحقیقات آن برخوردار میشود. بدین ترتیب حوزه بررسی این شاخه از مردمشناسی، شامل همه دستاوردهای بشری یا نظام فرهنگ انسانی است.
== نظریهها و مکاتب ==
از اختصاصات علوم انسانی و اجتماعی وجود متفکران و کارشناسان بسیاری است که هر یک از آنها از نظریههای خاصی برخوردار هستند. در این علم، نظریهها و مکاتب چهارگانه زیر را میتوان مطرح ساخت:
=== مکتب تکاملی (تطورگرایی) ===
اساس و اصول این نظریه بر این اصل استوار است که فرهنگ جامعه بشری از آغاز تا به امروز ثابت نبوده و تغییر و تحول یافتهاست. به سخن دیگر اصل حرکت یا پویایی، اساس و زیربنای این تئوری را تشکیل میدهد. بنابراین آنچه که در این مکتب مورد بررسی است جامعه و فرهنگ انسانی است که از مرحله ساده به پیچیده سیر کردهاست. برخی از پیروان این مکتب عبارتند از: ادوارد تایلر (Edward Tylor)، فرایزر (Frazer)، گوردن چایلد (Gordon Child)، لسلی وایت (Lessley White)، جولیون استوارد (Jolion Steward)، لوئیز هنری مورگان.
=== مکتب اشاعه ===
نظریههای اشاعه از انتقاداتی که به تکاملیون و تحولیون، خصوصا نظریه سیر یک خطی و موازی تحولات فرهنگی میشد به وجود آمد، در قرن نوزدهم ظهور کرد و تا قرن بیستم تداوم یافت. نقطه حرکت محوری این نظریه، تأمل بر تغییرات فرهنگی از یک سو و توجه به شباهتهای فرهنگی از سوی دیگر است و برخلاف نظریه تکامل فرهنگی، بیشتر جوامع همیشه در جهت سیر تکاملی نیست و گاهی جنبه قهقرایی دارد. پیروان این نظریه معتقدند که برای شناخت خصوصیات هر فرهنگ باید تاریخ آن را مورد مطالعه قرار داد و ارتباط آن را با جوامع دیگر کشف کرد. به عقیده آنها ابداعات و اختراعات محدود بوده، از این رو مرکزیت خاصی برای اشاعه اولین فرهنگها میشناسند. پیدایش تئوری اشاعه بنیادها به مطالعات تاریخی متکی است و به همین سبب به مکتب تاریخی نیز شهرت دارد – در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا منشاء نظریات گوناگونی گردید که به سه جریان فکری آلمانی، انگلیسی و آمریکایی معروف است.
==== آلمان ====
روبرت فریتس گربنر (Robert Fritz Craebner) و ویلهم اسمیت (Wilhelm Smith)، از پایه گذاران این جریان فکری در آلمان میباشند، که به نام «مکتب وین» معروف شدهاست. آنها عقیده داشتند که فرهنگ اولیه انسان از سرزمینی در آسیا نشأت گرفته، و عواملی مانند مهاجرتهای بزرگ، داد و ستد و غیره سبب انتقال آن به سرزمینهای دیگر جهان شدهاست. نظریه اشاعه در آلمان به نظریه تاریخی یا ترکیبی معروف شدهاست. پیروان این نظریه بر این باورند که عناصر تشکیل دهنده فرهنگ این جامعه ترکیبی است که از فرهنگهای مختلف گرفته شدهاست و کشفیات باستانشناسی را برای دستیابی به عناصر و اجزاء متشکله فرهنگهای گوناگون بسیار سودمند میدانند.
==== انگلیس ====
از پیروان اصلی مکتب اشاعه انگلیس، گرافتن الیوت اسمیت (Grafton Elliot Smith) است. پیروان این نظریه بر این باور بودهاند که ابداعات و اختراعات فرهنگی، نخست در یک محل روی داده و سپس به نقاط دیگر انتقال یافتهاست. بدین ترتیب، مصر را در درجه اول و یونان را در درجه دوم سر چشمه و مهد اشاعه فرهنگ و تمدن همه کشورها میدانند.
==== ایالات متحده آمریکا ====
رهبری این جریان فکری را در آمریکا، «فرانتس بوآس» به عهده داشت. این نظریه به «فرهنگ تاریخی» یا «تغییر فرهنگی» معروف است و پیروان آن عقیده دارند که بخشهای مختلف فرهنگ، که از دیگر فرهنگها گرفته شدهاست، به یکدیگر مرتبط شده و ترکیب فرهنگی جدیدی را به وجود میآورد، که فعالیت مشخصی دارد. تحولات فرهنگ بشری را باید به صورت تاریخی مورد توجه قرار داد و بر خلاف آنچه که تکاملیون گفتهاند، تطور به معنی تکامل نیست، فرهنگها طبقه بندی نمیشوند، تکامل بیولوژیکی قابل انطباق با تکامل فرهنگی نیست و سر انجام، تکامل جامعه خط سیر معینی ندارد و آینده آن قابل پیش بینی نیست. از صاحب نظران اشاعه آمریکا، میتوان از «ادوارد ساپیر»، «هرسکویتس»، «کروبر» و «رالف لین تن» نام برد.
=== مکتب کارکردگرایی (فونکسیونالیزم) ===
کارکردگرایی همچون اشاعه گرایی، یکی از نظریاتی بود که در واکنش به تطورگرایی به وجود آمد و عبارت است از بررسی هر عمل اجتماعی و یا هر نهاد با توجه به رابطهای که با تمامیکالبد اجتماعی دارد. به همین سبب است که این نظریه به عنوان یک فرضیه «مجموعه نگر» و «مفیدیت» شناخته شدهاست. به عبارت دیگر عمل یا نهاد وقتی به روشنی شناخته میشود که مناسبت و سهم و «کارایی» آن در قبال سایر اعمال و نهادهای جامعه مشخص شود. از لحاظ تاریخی ریشههای کارکردگرایی را میتوان در نزد سه متفکر بزرگ علوم اجتماعی یافت: اگوست کنت، هربرت اسپنسر و امیل دورکیم. اما نظریه پردازان اصلی این گرایش که توانستند آن را به یک ابزار در زمین تحقیق تبدیل کنند، برانسیلاو مالینفسکی و رادکلیف براون بودند.
=== مکتب ساختار گرایی ===
ساختارگرایی(structuralism) یکی از مکاتب نظری انسانشناسی است که نمونههای متفاوتی از آن وجود داشته، اما آن را عمدتا به ساختار – کارکردگرایی یا (کارکردگرایی ساختاری) در انسانشناسی اجتماعی بریتانیا و ساختارگرایی انسانشناسی فرانسه تقسیم میکنند و دو چهره بارز «رادکلیف براون» و «کلود لوی استراوس» را در رأس هر یک از آنها قرار میدهند. پیروان این نظریه معتقدند که ساخت اجتماعی است که اساس جامعه را تشکیل میدهد و برآنند که خصوصیات یک کل با حاصل اجزاء آن تفاوت دارد، از این رو مجموعه یک جامعه یا سازمان را نمیتوان شناخت مگر آن که عناصر سازنده و نحوه آرایش آنها در داخل کل شناخته شود.
== روش تحقیق ==
در مطالعات علوم اجتماعی دو روش وجود دارد:
=== روش پهنانگر ===
که عبارت است از مشاهده جوامع گسترده یا یک سلسله از اجتماعات. هدف این روش به دست آوردن خصوصیات عمومی جامعهاست.
=== روش ژرفانگر ===
که در آن جامعه خاصی که از وسعت و قلمرو محدود و مشخصی برخوردار است، به طور عمیق و به تفصیل مورد مشاهده و مطالعه قرار میگیرد. این روش از جمله فنون مربوط به تحقیقات مردمشناسی است که ویژگی اساسی آن مشاهده و مشارکت در زندگی مردم است، و با فنون و روشهای دیگر تحقیق میتوان جامعه محدود و مشخص را بررسی کرد. تأکید بر محدود و مشخص بودن جامعه از آن رو است که در مردمشناسی هر چه جامعه، قوم و قبیله کم جمعیت تری گزینش شود، دستیابی به هدف و نتایج لازم زودتر و دقیقتر خواهد بود، به علاوه نتیجه کار اطمینان و اعتماد بیشتری در پی خواهد داشت. بنابراین نخستین شرط، در مطالعات مردمشناسی، زندگی در میان جامعه مورد مطالعه، مشاهده عناصر مختلف و طبقه بندی پدیدههای مختلف اجتماعی است.
== مردمنگاری ==
مردم نگاری عبارت از مطالعه دقیق و همه جانبه تظاهرات مادی و غیر مادی فعالیتهای انسانی در جامعهای محدود است و میتوان آن را مطالعه توصیفی مردم نامید. مردمشناسی چنان با مردم نگاری وابستهاست که امکان تفکیک بین آنها دشوار است. کار مردم نگاری تهیه مونوگرافی و گزارشهای نسبتاً کاملی از همه مسائل مربوط به یک واحد اجتماعی و قابل تفکیک است و مردمشناسی با روش «مقایسهای» و ترکیب آنها به نتیجهگیری کلی میرسد.
== ارتباط با سایر علوم ==
قوانین طبیعی و اجتماعی از آن رو که پیامد آنها به انسان و زندگی او پایان مییابد، با هم پیوستگی کامل دارند. دانشهایی مانند باستانشناسی، تاریخ، زبانشناسی، جغرافیای انسانی، روانشناسی، جامعهشناسی، زیستشناسی، ژنتیک و زمینشناسی به رشد و تکامل مردمشناسی بسیار مدد رساندهاند. باید توجه داشت مردمشناسی در قلمرو مطالعات خود از همه علوم و فنون استفاده میکند و آنها را به کار میبرد ولی وحدت علمی اش، که متشکل از اجزاء تجارب و نظریههای علوم دیگر است بر اساس توجه به انسان و تمرکز به فرهنگ است.
== مردمشناسی در ایران ==
=== مردمشناسی پیش از اسلام ===
==== مردمشناسان غیر ایرانی ====
آنچه که درباره مردمشناسی دوره پیش از اسلام در ایران، از مورخین و سیاحان غیر ایرانی به جای مانده، مربوط به یونانیها و رومیهاست. هرودوت (۴۵۱ تا ۴۸۴ ق. م) شرح مبسوطی درباره اقوام ایرانی مادها، پارسها، سکاها و ملل تابع امپراطوری ایران نگاشتهاست. مورخین دیگر مانند گزنفون (۴۳۰ تا ۳۵۲ ق. م) کتزیاس، توسیدید (۳۹۵ تا ۴۶۰ ق. م) پلوتارک (۱۲۰ تا ۵۰ میلادی) و آریان و غیره در کتب و آثار خود فصولی را به خصوصیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامیایران اختصاص دادهاند. همچنین در عهد ساسانی عدهای از سیاحان و جغرافی دانان رومی، ارمنی و مسیحی درباره تاریخ و جغرافیای ایران مطالبی نگاشتهاند.
==== مردمشناسان ایرانی ====
امپراطوران ایران، از آن رو که به جهانگشایی و گسترش قلمرو حکومت خود میپرداختهاند، به گونهای به انسانشناسی و قومشناسی آشنا بودهاند و از زمان هخامنشیان، که امپراطوری وسیعی در ایران تشکیل گردیده، بی گمان به مردمشناسی اقوام و ملل گوناگون توجه شدهاست. متون دینی مزدک و روایات و داستانهای منظوم و منثوری که در دوره اسلامیعدهای از ایرانیان گرد آوردهاند، ارزشمندترین منابع مربوط به ایران پیش از اسلام است.
=== مردمشناسی در ایران دوره اسلامی ===
اطلاعات مربوط به این دوره را از مطالعه کتب و آثار مهمیکه از سیاحان، نویسندگان، مورخین، شعرا و جغرافی دانان به جای ماندهاست میتوان به دست آورد، مانند: ناصر خسرو، یعقوبی، مسعودی، دینوری، مقدسی (کتاب: احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم)، ابن خردادبه و اصطخری(کتاب: المسالک و الممالک)، ابن فضلان (کتاب: از بغداد تا صقلاب)، یاقوت حموی (کتاب: معجم البلدان)، ابوالفضل بیهقی، خواجه رشیدالدین فضلالله (کتاب: جامع التواریخ)، مارکوپولو، ابن بطوطه، ابن خلدون، ابوریحان بیرونی (کتاب: تحقیق ماللهند) که مؤثرترین و به نامترین جغرافی دان، مورخ و سیاح این دورهاست و میتوان او را استاد مسلم مردمشناسی نامید. علاوه بر افراد مذکور میتوان از جهانگردان، باستانشناسان و مردمشناسان اروپایی مانند: تاورنیه، شاردن (دوره صفویه)، کرژن و سایکس (دوره قاجار)نام برد.
== جستارهای وابسته ==
* روانشناسی
* مردمشناسی فلسفی
* مردمشناسی زیستی
* مردمشناسی فرهنگی
* قومشناسی
* اسطورهشناسی
* زبانشناسی
* باستانشناسی
* نشانهشناسی
== پانویسها ==
== منابع ==
== پیوند به بیرون ==
* پژوهشکده مردمشناسی
* پایگاه اطلاع رسانی ناصر فکوهی
* خانه انسانشناسی ایران
* انجمن انسانشناسی ایران
* مردمشناسی در دانشنامه ایرانیکا