جوجی
جوجی پسر ارشد چنگیزخان بود و فقط یک خواهر داشت که از وی بزرگتر بود. هنگامیکه قوم مرکیت خیمه و خانهای چنگیز را غارت کردند و زنش راکه به جوجی آبستن بود با خود بردند و به اونگ خان دادند. اونگ خان آن زن را نزد خود نگاه داشت تا آنکه چنگیزخان او را زلب کرد. اونگ آن زن را باز فرستاد و پس از چند روزی پسری از وی به دنیا آمد که نامش را جوجی گذاشتند یعنی «مهمان ناخوانده». پس از آنکه جوجی بزرگ شد برادرانش در نسب ائ طعن میکردند و از این رو میان او و برادران چندان محبتی نبود. جوجی پس از فتح خوارزم به دشت قپچاق رفت و هنگامی که پدرش به زادگاهش برگشت پیش او رفت. جوجی پیش از فوت پدر درگذشت و از وی هفت پسر ماند که یکی به نام برکه و دیگری باتو نام داشت. پس از جوجی باتو بحای پدر نشست و بقایای قپچاق، و الان و روسیه را بدست آورد و شهری را به نام سرای بنا نهاد. میگویند که باتو پیرو هیچ دین و مذهبی نبود و جزء خداپرستی هیچ شیوه دیگری نمیدانست، اهل بذل و بخشش بود و هرچه پیش او میفرستادند در حصارش میان مسلمانان و مغولان و پیروان سایر ادیان بطور مساوی تقسیم میکرد، مرگ باتو بسال ۶۵۳ اتفاق افتاد.